center> center>
وبلاگicon
ange persianrank.ir -->
وبلاگicon
♥♥♥شعر عاشقانه ♥♥♥

نایت اسکینشکلکهای جالب آروین



تاريخ : یک شنبه 21 دی 1393 ا 7:14 AM نويسنده : مهدی ا

 

شعرعاشقانه, اشعار عاشقانه, آسمون عشق, خاطره ی قشنگ

 

بعضی وقتها...

بعضی وقتها..دِلم می خواهد

خودمان را بزنیم

به علی چپِ کوچه ها

و بعد٬یک هو

ببینم که

از خیابان اصلی

سر در اورده یم

یک ماشین دربست

بگیریم

و برویم ته دنیا

با هم

بنشینیم

لبه پرتگاهش

وهی پاهایمان را تکان بدهیم٬

تخمه بشکنیم و بلند بخندیم

 

 

شعرعاشقانه, اشعار عاشقانه, آسمون عشق, خاطره ی قشنگ

 

اگه بگم که قول می دم ...

اگه بگم که قول می دم تا همیشه باهات باشم

اگه بگم که حاضرم فدای اونچشات بشم

اگه بگم توآسمون عشق من فقط تویی

اگه بگم بهونه ی هر نفسم تنها تویی

اگه بگم قلبمو من نذر نگاهت می کنم

اگه بگم زندگیمو بذر بهارت می کنم

اگه بگم ماه منی هر نفس راه منی

اگه بگم بال منی لحظه ی پرواز منی میشی

برام خاطره ی قشنگ لحظه ی وصال میشی

برام باغبون میوه های تشنه وکال میشی

برام ماه شبای بی سحر میشی

برام ستاره ی راه سفر ولی بدون هرجا باشی یا نباشی مال منی

بدون اگه برای من هم نباشی عشق منی

 

 

شعرعاشقانه, اشعار عاشقانه, آسمون عشق, خاطره ی قشنگ

 

من شیفته ی میزهای کوچک کافه ای هستم

من شیفته ی میزهای کوچک کافه ای هستم

که بهانه نزدیک تر نشستن مان می‌شود…

و من …

روبه روی تو …

می‌توانم تمام شعر‌های نگفته دنیا را یک جا بگویم

…………!

 

شعرعاشقانه, اشعار عاشقانه, آسمون عشق, خاطره ی قشنگ

 

امروز اگر نیایی دیر میشود

امروز اگر نیایی دیر میشود، سایه من از ردپای آشنای تو بر روی دلم دور میشود

وهمچنان دورتر میشود تا به آغاز فراموشی یکدیگربرسیم

و این یک آه حسرت است و این آخرین فرصت است

و اینجاست که حتی اگر در آینه بنگریم ، تصویر رخ خودمان را هم نخواهیم دید

و ما جزو آرزوهای محال میشویم و حسرت امیدهای ما را خاکستر میکند

منی که شب نشینم چگونه با خورشید باشم ؟

من حتی با ستاره ها نیز همنشین نبوده ام!

حالا تو در انتظار طلوع رویاهای خودت نشسته ای و من در انتظار اینم که

رویاهای دیروز، با دلم همراه شوند!

وقتی خیسی سرزمین چشمانم همیشگیست آمدن باران دگر آن شور را ندارد

این مرام بی مرامی ات، این وفای بی وفایی ات ، این محبت نامهربانی هایت

در حق دلم مرا مثل آتش رو به خاموشی کرده است

خیلی وقت است در دریای بی انتهای غمهایت غرق شده ام

اما تو ای شناگر ماهر مرا در حال غرق شدن هم ندیدی

چه برسد به شنیدن فریادم در زیر آب



تاريخ : شنبه 20 دی 1393 ا 2:42 PM نويسنده : مهدی ا

گفتم نرو پر پر میشم ...گفتی میخوام رها باشم

گفتم آخه عاشق شدم ... گفتی میخوام تنها باشم

گفتم دلم گفتی بسوز ... گفتم یه عمری باز هنوز

گفتم پس عمرم چی میشه ... گفتی حدر شد شب و روز

گفتم آخه داغون میشم ... گفتی به من خوش میگزره

گفتم بیا چشمام به تو ... گفتی آخه کی میخره

گفتم منو جسم میدیدی ... گفتی آره بی قیمتی

گفتم یه روز کسی بودم ... با من نکن بی حرمتی

گفتم صدام میمیره باز ... گفتی به درد بسوز بساز

گفتم حالا که پیر شدم ... گفتی که از تو سیر شدم

گفتم تمنّا میکنم ... گفتی میخوام خوردت کنم

گفتم بیا بشکن تنو ... گفتی فرمواش کن منو

 

دیـــرگـاهــیـســـت که تـنـهــــا شـده ام ...

قـصــه غـــربـت فــــردا شـده ام !

وسـعـــت درد فـقـط سهـــــم مـن اسـت ...

بـاز هـــم قـسـمــت غـمـهــــا شـده ام !

دگـر آیـیـنـه ز مـن بـیـخبـــر اسـت ...

که اسیـــر شـــب یـ ـ ــلـ ـ ـ ـ ـــــدا شـده ام !

مـن که بـی تــاب شـقــــایـق بــودم ...

هــمــدم ســردی یـــخ هــا شـده ام !

کـاش چـشـمــــان مـرا خـــــاک کـنـیـد ...

تـا نـبـیـنــم که چـه تـنــهــــا شـده ام ...!!!

 


و هـر لحظه بی آنکه تــو بدانی

بـرایت آرزوی بهترین هـا را کردم ...

بعد از مـرگـم نامـم را در ذهنت تـداعـی نخواهـی کرد

نامی که برایت بیگانه بود اما در کنارت بود

بی آنکه خود خـواهـان آن باشی ...

بعد از مـرگـم چشمانـم را روی کاغـذ نخواهی کشید

چشمانی که همواره به خاطـر غـم هـا و شادی هـایت بـارانی بود و می درخشید

هنگام دیـدن چشمـانت ...

بعد از مـرگـم گرمای دستانـم را حـس نخـواهی کرد

دستانی که روز و شب رو به آسمـان بـرای لبخندت دعــا می کردند ...

بعد از مـرگـم صدایـم را نخواهی شنید

صدایـی که گرچه از غـم پـر بود اما شنیده می شد

تا بگـویـد

" دوستت دارم "

بعد از مـرگـم خوابـم را نخواهی دید

خـوابی که شـاید دیدنش برای من آرزویـم بود

و امید چشم بـر هم گذاشتـنم ...

بعد از مـرگـم رد پـایـم را پیدا نخـواهی کرد

رد پـایـی که همواره سکـوت شب را می شکست

تا مطمئن شود تــو در آرامش خواهی بود ...

بعد از مـرگـم باغچه ی گل های رزم را نخـواهی دید

بـاغچه ی گل رزی که هر روز مزین کننده ی گلدان اتاقت بود ...

بعد از مـرگـم نامه های ناتمامـم را نخواهی خواند

نامه هـایی که سراسر شوق از تــو نوشتن بود ...

بعد از مـرگـم تــو حتی قبـرم را نخـواهی شنـاخت

تــویی که حتی روی قبـرم از تــو نوشتم ...

نـوشتـم : دوستـت دارم

و

نـوشتـم : تــو نیز دوستـم بـدار

بعد از مـرگـم تــو در بی خبـری خـواهی بود

روزی به خـاک بر می گـردم

سال هـاست مـرده ام و فـراموش شـده ام

روزی که ره گذری غـریبه

گردنبندی روی زمین پیدا خواهد کرد که نـام تــو روی آن حک شده است

نـاگـزیر گردنبند را خـاک خواهد کرد

قبـر را روی آن قرار خـواهد داد

روی تپـه ای که دور از شهـر است ...

و تــو حتی در خیالت هـم آن تپه را تصـور نخواهی کرد

آن روز هـوا بـارانی ست و من می تـرسـم ...

که مبـادا تــو در جـایی باشی که خیس شـوی و چتری در دستانت نباشد

من که به بـاران و خیس شدن از آن عـادت کرده ام ...

به راستی بعد از مـرگـم فرامـوش خـواهم شد

بعد از مـرگـم چه کسی ...

فـانوس به دست بر سر قبـرم برایـم فـاتحه می خواند؟

بعد از مـرگـم چه کسی ...

به یـاده سوختن دلـــم لحظه ای یـاد می کند مـرا؟

چـه کسـی ......؟!؟

 


_____¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤ -------¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤
___¤¤¤¤¤----------------------¤¤¤-¤¤¤-----------------------------¤¤¤
__¤¤¤¤¤--------------سلامی به لطافت عشق--------------------¤¤¤
_ ¤¤¤-----------پرواز را به خاطر بسپار پرنده مردنی است---------- ¤¤¤
¤¤¤---------------------------------------------------------------------------¤¤¤
¤¤¤--به نام دوست که زندگی و زیبایی لایق اوست----------------- ¤¤¤
¤¤¤------بی شک مرگ پایان کبوتر نیست----------------------------- ¤¤¤
¤¤¤----------در اوج نیاز و بی نیازی هیچگاه خدا رو از یاد مبر--------¤¤¤
¤¤¤--او در همه لحظه ها در کنار توست کافیست صدایش بزنی--¤¤¤
_¤¤¤-------------اوست که به هر چیزی حس بودن می بخشد---¤¤¤
__¤¤¤------------------اَللّهُمَّ صَلِّ عَلى‏ مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ --------¤¤¤
____¤¤¤-------------------سکوتم سرشار ز فریاد است--------¤¤¤
______¤¤¤------------------سرشار ز شکر و سپاس-------¤¤¤
_________¤¤¤------به کلبه تنهای هام سر بزن-------¤¤¤
_________¤¤¤¤¤¤-----لبت خندون، دلت شاد---¤¤¤¤
_____________¤¤¤---------زندگی به کام------¤¤¤
________________¤¤¤-دلت سر شار از-¤¤¤
___________________¤¤عشق به خدا¤¤
______________________¤¤آااااپم¤¤
_______________________¤¤¤¤
__منتظر قدوم همیشه سبزتم__ ¤¤
________مهرت پایدار________¤



تاريخ : شنبه 20 دی 1393 ا 2:34 PM نويسنده : مهدی ا

 

عاشقانه

آن پرنده که در آسمان می بینی کبوتر نیست !


" دوستت دارم "های جَلد من است که دارد بال بال می زند...

۩۞۩

ﻏﺮﻭﺭﻡ ﺯﯾﺮ ﭘﺎ ﻟﻪ ﺷﺪ، ﺩﻟﺖ ﺳﻨﮓ ﺍﺳﺖ ، ﺑﯿﺮﺣﻤﯽ

ﻓﻘﻂ ﮔــﺎﻫﯽ ﻧﮕﺎﻫﻢ ﮐﻦ،ﺩﻟﻢ ﺗﻨﮓ ﺍﺳﺖ...! ﻣﯿﻔﻬﻤﯽ ؟

 

۩۞۩

مثل هر شب هوس عشق خودت زد به سرم

چنــد  ساعت  شده  از  زندگیــــم  بی خبرم

این همه فاصله ، ده جاده ، صد ریـــل قطار

بال پــروازِ دلـــم کــــو که به سویت بپرم ؟

بسته بسته کدئین خوردم و عاقل نشدم

پدرعشـــــق بسوزد  کـــه  درآمد  پدرم

بی تو دنیا به درک، بی تو جهنم به درک

کفــر مطلق شده ام   دایره ای بی وَتَرم

من خدای غزل نــاب نگاهت شده ام

از رگ گردن تــو ، من به تو نزدیک ترم..!

۩۞۩

 

 

چه جوری شد نمی‌دونم که عشق افتاده به جونم

خودت خونسردی اما من، نه اینطوری نمیتونم

دارم حس میکنم هر روز به تو وابسته‌تر میشم

تو انگاری حواست نیست دارم دیوونه‌تر میشم

یه حالی دارم این روزا نه آرومم نه آشوبم…

به حالم اعتباری نیست تو که خوبی منم خوبم

بگو با من چیکار کردی که اینجور درب و داغونم

نه گریونم نه خندونم مثل موهات پریشونم

من از فکر و خیال تو همش سردرد می‌گیرم

سر تو با خودم با تو با یه دنیا درگیرم

یه حالی دارم این روزا نه آرومم نه آشوبم

به حالم اعتباری نیست تو که خوبی منم خوبم

۩۞۩

 

 



تاريخ : شنبه 20 دی 1393 ا 2:23 PM نويسنده : مهدی ا

 

 

اگــر شعــر‌هــای مــن زیبــاست؛

دلیــل اش آن اســت

کــه تـ ❤ ـو زیبــایــی!

حــالا،

هــی بیــا و بگــو،

چنیــن اســت و چنــان اســت!

اصــلا

مهــم نیســت،

تــو چنــد ســالــه بــاشــی؛

مــن هــم‌ســن و ســال تــو هستــم!

مهــم نیســت

خــانــه‌ات کجــا بــاشد؛

بــرای یــافتــن‌ات کــافــی اســت

چشــم‌هــایــم را ببنــدم!

خــلاصــه بگــویــم

حالاهــر قفلــی کــه مــی‌خــواهــد

بــه درگــاه خــانــه‌ات بــاشــد،

عشــق پیچکــی اســت

کــه دیــوار نمــی‌شنــاســد .قلب

 

 تصاویر زیباسازی وبلاگ،قالب وبلاگ،خدمات وبلاگ نویسان،آپلودعکس، کد موسیقی، روزگذر دات کام http://roozgozar.com

 

 

لحظه ی  آخرین


برام دعا کن عشق من،همین روزا بمیرم

آخه دارم از رفتنت، بدجوری گر میگیرم


دعا کنم که این نفس تموم شه تا سپیده

کسی نفهمه عاشقت چی تا سحر کشیده


این آخرین بار عزیز ، دستامو محکمتر بگیر

آخه تو که داری می ری، به من نگو بمون نمیر


داری میای یه باغ سبز ، درش به روت باز هنوز

من باغ سوختم نازنین، باشه برو با من نسوز


اگه یه روز برگشتی و گفتن فلانی مرده

بدون که زیر خاک سرد حس نگات رو برده


گریه نکن برای من قسمت ما همینه

دستام رو محکمتر بگیر لحظه ی  آخرین اینه

 

عهد

 

به هر اندازه که نیستی من از حس تو سرشارم

که انگار هستی و من دست از این حس برنمی دارم

به هر اندازه که نیستی هنوزم پا به پات هستم

نه تو برگشتنت دیره نه من از انتظار خستم

 

یه حسی با دلم میگه تو این تکرار دلتنگی

تو هم مثل منی و با تب شب گریه می جنگی

تو هم تا آخر این شب نمی خوابی و بیداری

دلم میگه هنوزم تو یه احساسی به من داری

 

یه عالم راهه تا چشمات که اینجا جای موندن نیست

تو نیستی و تو این غربت کسی غیر. از تو با من نیست

سرانجام منی حتی اگه دستاتو گم کردم

یه عهدی با من و جاده ست که بی تو برنمی گردم

 

 

 

 

شب مهتاب

 

شب مهتابه و چشمام بازم از یاد تو خیسه

دیگه عادت شده با بغض واسۀ تو می نویسه



کاش می فهمیدی که قلبم خونۀ آرزوهات بود

یه نفس تنها نبودی همیشه دلم باهات بود



آسمون و ماه نُقْرَش با یه عالمه ستاره

شاهدن که این بریدن دیگه برگشتی نداره



رفتی بی اونکه بدونی دل من مال خودت بود

حال بغضای شبونم به خدا حال خودت بود



سهم چشمای تو بودن توی دنیا هر چی داشتم

واسۀ خاطر نازت جونمو گرو گذاشتم


یه دروغ ساده اما قصۀ ما رو بهم زد

سرنوشتمونو آخر با جدا شدن رقم زد



تو پشیمون شدی و من حالا صندوقچۀ دردم

سخته اما باورش کن من دیگه بر نمی گردم



اما یادت باشه حرفا مث گوله های برفن

خیلیا قربونی یای بی گناه دو تا حرفن



تو ترانه های شرجیم می درخشی تو همیشه

اما من هر کاری کردم که ببخشمت نمیشه

 

 

 

 نقطه ی پایان

 

تو رو کجا گمِت کردم بگو کجای این قصه

که حتی جوهر شعرم همینو از تو می پرسه

 

که چی شد اون همه رویا همون قصری که می ساختیم

دارم حس می کنم شاید ، من و تو عشقو نشناختیم

 

میون قلبای امروزی ما ، نمی دونم چرا نمیشه پل بست

مثه دو ماهی افتاده بر خاک به دور از چشم دریا رفتیم از دست

 

به لطف و حرمت خاطره هامون نگو همیشه یاد من می مونی

که نه من مثل اون روزای دورم نه تو دیگه برای من همونی

 

بذار جز این سکوت سرد لبهات برام چیزی به یادگار نمونه

بذار تا نقطه ی پایان این عشق مثه اشکی بشینه روی گونه

 

تحمل می کنم غیبت ماهو ، می دونم نیمه ی همدیگه هستیم

نشد پیدا بشیم تو متن قصه به رسم عاشقی دردو شکستیم

 

میون قلبای امروزی ما نمی دونم چرا نمیشه پل بست

مثه دو ماهی افتاده بر خاک به دور از چشم دریا رفتیم از دست

 

 

 

 

رودخانه میشوی

در زلال چشمانت تصویر من پیداست

با لبخندی به سان منحنی ماه

در زمان هلال!

آرام آرام سنگهای ریز نا امیدی ام را می سایی..

و از کنار صخره های بی حوصلگی ام 

نرم و آهسته رد میشوی

من مرید اینهمه آرامشم!

در بی رنگی ات رنگ می بازم!

در جاری مهربان بودنت 

سیاهی ام سپید می شود...

سپیدی ام ...سرخ...

رنگ عشق می زنی بر دلم...

 



تاريخ : شنبه 20 دی 1393 ا 2:21 PM نويسنده : مهدی ا

 

خدا میدونه

 

خدا میدونه

 

شبا وقتی که بیداری .. خدا هم با تو بیداره

تا وقتی که نخوابی تو .. ازت چش ور نمیداره

 

خدا می‌بینه حالت رو .. خدا میدونه حست رو

از اون بالا میاد پایین .. خدا می‌گیره دسِت رو

 

خدا میدونه  تو قلبت .. چه اندازه تو غم داری

خدا میدونه تو دنیا .. چه چیزی رو تو کم داری

 

خدا نزدیک قلب توست .. با یک آغوش وا کرده

نذار پلک‌هاتو روی هم .. اگه قلبت پره درده

 

خدا رو میشه حسش کرد .. توی هر حالی که باشی

فقط  باید تو  با یادش .. توی هر لحظه همراشی

 

 

 

 

 

باور کن دنیامی

 

 

دو سه روزه که دلم بهونتو میگیره

همه ی ثانیه ها بدون تو دلگیره

 

تو کجایی نمیدونم ، من که فکرتم هنوز

شک ندارم که دوباره تورو میبینم یه روز

 

باور کن دنیامی

همونی که میخوامی

 

حسم بهت عوض نمیشه

کی جز تو میتونه مثه منه دیوونه

 

عاشق تو باشه همیشه

 

خودتم خوب میدونی که من چقد دوست دارم

سخته واسم که بخوام دوریتو طاقت بیارم

 

سخته اما مطمئنم همه چی درست میشه

یکی اینجا هست که عشقت همه ی زندگیشه

 

 

 

 

یه احساس تازه

 

یه احساسی به تو دارم یه حس تازه و مبهم

یه جوری توی دنیامی که تنها با تو خوشحالم

 

یه احساسی به تو دارم شبیه شوق و بیخوابی

تو چشمات طرح خورشیده تو این شبهای مردابی

 

تا دستای تو راهی نیست دارم از گریه کم میشم

تو مرز بین من با تو دارم شکل خودم میشم

 

مث گلهای بی گلدون هنوزم مات بارونی

تو از دلتنگی دریا توی توفان چی می دونی؟

 

نمی دونم کجا بودم که رویاهامو گم کردم

که می سوزم که می میرم اگر که از تو برگردم

 

خودم بودم که می خواستم همه دنیای من باشی

ببین غرق توام اما هنوز می ترسی تنها شی

 

یه احساسی به تو دارم یه جوری از تو سرشارم

یه کم این حسّو باور کن که بی وقفه دوست دارم

 

یه احساسی به تو دارم شبیه عشق و دل بستن

تو هم مثل منی اما یه کم عاشق تری از من

 

بابک صحرایی

 

 

 

 

 

 

شریک

 

 

شریک سقف من نیستی

بذار همسایه باشیم و فقط یک دونه دیوارو

شریکم باش . شریکم باش . شریکم

 

شریک عمر من نیستی

بیا هم لحظه باشیم و همین یک لحظه دیدارو

شریکم باش . شریکم باش . شریکم

 

فقط در هفته . یک لبخند . لبتو قسمت من کن

اگه خورشید من نیستی . بیا و شمعو روشن کن

 

تمنای شرابم نیست . یه جرعه آب شریکم باش

کنار چشمه رویا . یه لحظه خواب شریکم باش

 

شریک زندگیم نیستی . شریک آرزویم باش

اگه نیستی کنار من . بیا و ربرویم باش

 

سلامی کن گه و گاهی . به نام آشنا بر من

همین اندازه هم بسه . برای شور دل بستن

 

غزل خونم نباش اما به حرفی ساده شادم کن

اگه دیدی منو . بشناس . نمیگم اینکه یادم کن

 

یه عشق نا به سامانو چه سامانی از این خوشتر

شکایتنامه دل رو چه پایانی از این خوشتر؟

 

 

 

 

 

 

فصل امتحاناتـــ ...

مــטּ جز مرور

رنگ چشمانتـــ ...

و פֿـط ڪشیدטּ زیر

دلتنگے هایمـــ ...

هیچ درسے ندارمـــ !!!

♥בور نـرو

بیا ڪنار בلم...

من غیر از این ها ڪه می نویسم

نوازش هم بلـבم...

 

 

 

 

 

 

خوشبخت ترین ادم دنیا

 

من تو رو دوست دارم خودتم میدونی               داری این احساس و از چشام میخونی

 

من تورو دوست دارم خودتم اگاهی                   واسه تو میمیرم تو شبیه ماهی

 

من تو رو دوست دارم بیشتر از هر چیزی            وقتی که موهات و رو شونه هام میریزی

 

تو مدارا کردی با دل غمگینم                          با تو پر میگیرم بی تو من سنگینم

 

من چه حالم خوبه وقتی با من هستی            توی این حاله خوش تو با من همدستی

 

حتی تو رویاهام تو کنارم هستی

 

من تو رو دوست دارم وقتی که میخندی               وقتی که چشمات و رو بدیام میبندی

 

من تو رو دوست دارم اینو جدی میگم                  تو سراپا گوشی وقتی چیزی میگم

 

وقتی جایی میری دل من میگیره                       تو که نیستی ذهنم با خودش درگیره

 

تو که پیشم باشی پر رو یا میشم                       با تو خوشبخت ترین ادم دنیا میشم

 

دلبره نازه من شوق پروازه من                               تا ابد با من باش محرم راز من

 

 

 

 

 

فراموشی

 

نمیدونی تو این روزا چقدر از زندگی سیرم

دارم میمیرم از اینکه تو رفتی و نمیمیرم



نمیدونی تو این روزا چقدر یاد ِ تو میفتم

ته ِ دنیام نزدیک ِنگاه کن کی بهت گفتم



کجا باید برم بی تو؟! تویی که قد ِ دنیامی

که هرجایی رو میبینم نبینم پیش ِ چشمامی



برم هرجای ِ این دنیا شبم با بغض دم سازه

آخه هرجا یه چیزی هست منو یاد ِ تو بندازه



 

 

 

باور نکن

 

باور نکن تنهاییت را

من در تو پنهانم ،تو در من

از من به من نزدیک تر تو

از تو به تو نزدیک تر من

 

باور نکن تنهاییت را

تا یک دل و یک درد داری

تا در عبور از کوچه عشق

بر دوش هم سر میگذاریم

 

دل تاب تنهایی ندارد

باور نکن تنهاییت را

هر جای این دنیا که باشی

من باتوام تنهای تنها

 

من با توام هرجا که هستی

حتی اگر با هم نباشیم

حتی اگر یک لحظه یک روز

با هم در این عالم نباشیم

 

این خانه را بگذار و بگذر

با من بیا تا کعبه دل

باور نکن تنهاییت را

من با تو ام منزل به منزل

 

 

 

دلت با منه

 

ازم دوری اما دلت با منه

ازت دورم اما دلم روشنه

 

تو چشمای تو عکس چشمامه و

تو چشمای من عکس چشمای تو

 

تو این لحظه هایی که دورم ازت

همه خاطره هامونو خط به خط

 

دوباره تو ذهنم نگاه میبکنم

دارم اسمتو هی صدا میکنم

 

کی گفته از عشق تو دست میکشم

دارم با خیالت نفس میکشم

 

چه حس عجیبی چه آرامشی

تو هم باخیالم نفس میکشی

 

میدونم تو هم مثل من دلخوری

تو هم مثل من بغضتو میخوری

 

نگاهت پر از حف و درد دله

ولی خب تموم میشه این فاصله

 

دوباره مثه اون روزای قدیم

که باهم تو بارون قدم میزدیم

از احساس هم دیگه حض میکنیم

 زمین و زمانو عوض میکنیم

 

کی گفته از عشق تو دست میکشم

دارم با خیالت نفس میکشم

 

چه حس عجیبی چه آرامشی

تو هم باخیالم نفس میکشی…

 

 

 

 

 

جوونی

 

لالایی می خونم روتو می پوشونم

بی ترس  و اضطراب با من بری به خواب

 

جوونم کن اگه جرم جوونی

جوونی کن که پامون گیر باشه

فقط تقدیره که می شه همیشه

دعا کن عشقمون تقدیر باشه

 

تو داری خالق اون لحظه می شی

که من شادم سر راه نگاهت

 از اینجاهاله ی ماه ُ نگاه کن

ببین امشب چقدر ماهه نگاهت

 

تو نزدیکی که دنیا دور می شه

آدم با عشق تو مغرور می شه

خیالم راحته هستی و هر شب

تو آغوش خودم خوابی همیشه

 

لالایی می خونم، رو تو می پوشونم

بی ترس و اضطراب با من بری به خواب

آدم بدون روح  می مونه روی آب

عادت هر شبو با من بری به خواب

 

لالایی می خونم، رو تو می پوشونم

بی ترس  و اضطر اب با من بری به خواب

من با تو روشنم تنها به من بتاب

دست منو بگیر با تو برم به خواب

 

جوونم کن اگه جرم جوونی

جوونی کن رو دنیـــآ پا بزارم

تو آغاز همین پایان خوبی

چه روزهای قشنگی با تو دارم

 

بگو چشم هامو رو دنیا ببندم

بزار چیزی به غیر از تو نبینم

فقط دور تو می چرخم همیشه

تو خورشیدی و من کل زمینم

 

چجوری پنجره بازه به بیرون

تو خوابیدی ولی بیدار شیشه

ببین احساس دیروز من و تو

چه احساس قشنگی داره می شه

 

لالایی می خونم روتو می پوشونم

بی ترس  و اضطراب با من بری به خواب

آدم بدون روح می مونه روی آب

عادت هر شبو با من بری به خواب

 

لالایی می خونم رو تو می پوشونم

بی ترس  و اضطراب با من بری به خواب

من با تو روشنم تنها به من بتاب

دست منو بگیر با  تو برم به خواب 

 

دست منو بگیر با تو برم به خواب

 

 

لحظه ی  آخرین


برام دعا کن عشق من،همین روزا بمیرم

آخه دارم از رفتنت، بدجوری گر میگیرم


دعا کنم که این نفس تموم شه تا سپیده

کسی نفهمه عاشقت چی تا سحر کشیده


این آخرین بار عزیز ، دستامو محکمتر بگیر

آخه تو که داری می ری، به من نگو بمون نمیر


داری میای یه باغ سبز ، درش به روت باز هنوز

من باغ سوختم نازنین، باشه برو با من نسوز


اگه یه روز برگشتی و گفتن فلانی مرده

بدون که زیر خاک سرد حس نگات رو برده


گریه نکن برای من قسمت ما همینه

دستام رو محکمتر بگیر لحظه ی  آخرین اینه

 



تاريخ : شنبه 20 دی 1393 ا 2:17 PM نويسنده : مهدی ا

 

 

 

 

 

تا کجا ..!؟

 

تا کدوم ستاره دنبال تو باشم

تا کجا بی خبر از حال تو باشم

 

مگه میشه از تو دل برید و دل کند

بگو می خوام تا ابد مال تو باشم

 

از کسی نیس که نشونی تو نگیرم

به تو روزی میرسم من که بمیرم

 

هنوزم جای دو دستات خالی مونده

تا قیامت توی دستای حقیرم

 

خاک هر جاده نشسته روی دوشم

کی میاد روزی که با تو روبرو شم

 

من که از اول قصه گفته بودم

غیر تو با سایه ام هم نمی جوشم

 

 

 

 

 

 

 

 

عقربه

 

همیشه در دل همدیگریم و دور از هم

چقدر خاطره داریم با مرور از هم

 

دو ریل در دو مسیر مخالفیم و بهم

نمی رسیم بجز لحظه ی عبور از هم

 

تو من ، تو من ، تو منی ، من تو ، من تو ، من تو شدم

اگر چه مرگ جدامان کند به زور از هم

 

 نه ، تن نده پری من ! تو ورد ها بلدی

بخوان که پاره شود بند های تور از هم

 

نه ، مثل ریل نه ... فکر دوباره آمدنیم

شبیه عقربه ها لحظه ی عبور از هم

 

 

 

 

 

 

 

 

 

شعر عاشقانه

 

با من قدم بزن

 

با من قدم بزن حالا که با منی

حالا که بغضی ام , حالا که سهممی

 

با من قدم بزن می لرزه دست و پام

بی تو کجا برم , بی تو کجا بیام

 

دست منو بگیر , کنار من بشین

من عاشق تو ام حالا منو ببین

حال منو ببین

 

از دلهره نگو , از خستگی پُرم

بی تو می شینمو و روزا رو میشمورم

 

هر جا بری میام , دل گرم و بی قرار

بی من سفر نرو , تنهام دیگه نذار

 

تو با منی هنوز , عطر تو با منه

فردا داره به ما لبخند میزنه

 

بی تو برای من ، فردا پر از غمه

بی تو هوا پسه , دنیا جهنمه

 

دست منو بگیر , تو اوج اضطراب

بازم منو ببر , با بوسه ای بخواب

 

با من قدم بزن تو این پیاده رو

من عاشقت شدم از پیش من نرو

 

هر جا بری میام , دل گرم و بی قرار

بی من سفر نرو , تنهام دیگه نذار

 

تو با منی هنوز , عطر تو با منه

فردا داره به ما لبخند میزنه

 

 

 

 

 

خیال خوب

 

خیال خوب

 

زندگی با بد و خوبش پیش تو خواستنیه

اتفاقای عجیبم با تو دوست داشتنیه

 

بهترین تجربه ی من بهترین حس منی

زندگی دیدنی میشه وقتی لبخند میزنی

 

نفسم میگیره وقتی بی هوا دورم ازت

میونه این همه آدم تو رو دوست دارم فقط

 

تو رو دوست دارم فقط هیشکی جاتو نمیگیره

تو رو دوست دارم فقط مهرت از دلم نمیره

 

تو شدی عمر دوبارم همه ی دار و ندارم

تو رو دوست دارم فقط تو شدی آروم جونم

اتفاق عاشقونم تو رو دوست دارم فقط

 

♫♫♫♫♫♫

 

همه ی دلخوشیم اینه که تو پیش من میمونی

دوست دارم دنیارو با تو اینو حتما میدونی

 

دوست دارم تو باشی با من با یه دنیا حال خوب

میرسم به هر چی میخوام با همین خیال خوب

 

تو رو دوست دارم فقط هیشکی جاتو نمیگیره

تو رو دوست دارم فقط مهرت از دلم نمیره

 

تو شدی عمر دوبارم همه ی دار و ندارم

تو رو دوست دارم فقط تو شدی آروم جونم

اتفاق عاشقونم تو رو دوست دارم فقط

 

 

 

 

 

 

 

 

 

هوای تو

 

شدم درگیر تو ، تو یه شب سرد

خیال کردم که پابندت نمی شم

 

بغل کردم تورو بی پرده با عشق

حالا با عطر تو دیوونه می شم

 

می خوام دوری کنم از تو ولی باز

یه احساسی همه اش یادم می یاره

 

که تو خوبی ، منم دستاتو می خوام

نمی شه رد بشم راهی نداره

 

دلم می خواد که دستتو توی دستام بگیرم

بگم چقد دوست دارم برای تو بمیرم

 

بذار گم شم تو آغوشت دوباره

به آغوش تو من وابسته باشم

 

واسه بودن کنار گرمیه تو

چشامو روی دنیا بسته باشم

 

 

 

 

دیگه باورم شده ندارمت

 

 

این سکوت و این هوا و این اتاق .. شب به شب به خاطرم میاردت

 

توی این خونه هنوزم یه نفر ..  نمیخواد باور کنه نداردت

 

نمیخواد باور کنه تو این اتاق .. دیگه ما با هم نفس نمیکشیم

 

زیر لب یه عمر میگه با خودش .. ما که از همدیگه دست نمیکشیم

 

به هوای روز برگشتن تو  .. سر هر راهی نشونه میکشه

 

با تمام جاده های رو زمین .. رد پاتو سمت خونه میکشه

 

من دارم هر روزمو بدون تو .. با تب یه خاطره سر میکنم

 

با خودم به جای تو حرف میزنم .. خودمو جای تو باور میکنم

 

توی این خونه به غیر از تو کسی .. دلشو با من یکی نمیکنه

 

من یه دیوونم که جز خیال تو .. کسی با من زندگی نمیکنه

 

تو سکوت بی هوای این اتاق .. شب به شب به خاطرم میارمت

 

خودمم باور نمیکنم ولی .. دیگه باورم شده ندارمت

 

 

 

 

 

 

تو که باشی

 

 

تو که باشی همه دنیا برام مثل بهشته

 

خدا اسم تو رو تو سرنوشت من نوشته

 

 

تو که باشی همه دنیا برام زیباترین میشه

 

همونجایی که تو باشی همونجا بهترین میشه

 

 

تو آغوش توام زیباترین جای جهانم

 

تو اسمم رو بگی انگار یه شعر عاشقانه ام

 

 

صدای تو مثه لالایی بارون عشقه

 

حسی که تا ابد تو قلب ما میمونه عشقه

 

 

تموم دلخوشیم اینه که تو دنیات بمونم

 

تو میدونی که جون تو شده بسته به جونم

 

 

کنار تو پر از آرامشم حالم عجیبه

 

تو وقتی آشنام باشی همه دنیا غریبه

 

 

***

 

عشق من بدون دوست دارم

 

تا دنیا دنیاست این عشق پا برجاست

 

 

عشق من بدون عاشق شدم

 

این احساس زیباست مثل یک رویاست

 

این لحظه ها مال ماست

 

 

 

 

 

 

 

 

میخوام باور کنی... 

 

میخوام باور کنی چقدر دوستت دارم

میخوام باور کنی تنهات نمیزارم

 

 

میخوام باور کنی چقدر نگاهت رو

تو این شبهای بی خاطره کم دارم

 

 

میخوام باور کنی تمام دنیامی

تو درمون دل عاشق تنهامی

 

 

میخوام باور کنی محتاج چشماتم

توی هرثانیه هرلحظه باهاتم

 

 

دارم توی چشمات دنیامو میسازم

دارم به عشقت دارم قلبمو میبازم

 

 

بمون پیشم تاوقتی خون تورگ هام

بمون پیشم همیشه ای گل نازم

 

 

میخوام باور کنی تمام دنیامی

تو درمون دل عاشق تنهامی

 

 

میخوام باور کنی محتاج چشماتم

توی هرثانیه هرلحظه باهاتم...

 

 

 

 

 



تاريخ : شنبه 20 دی 1393 ا 2:15 PM نويسنده : مهدی ا

 

 

 

 

شعر عاشقانه

 

احساسم

 

ای کاش احساسم گلی می بود ، میریخت عطرش را به دامانت

یا مثل یک پروانه پر میزد ، رقصان به روی طاق ایوانت

 

ای کاش احساسم کبوتر بود ، بر بام قلبت آشیان میکرد

از دست تو یک دانه برمیچید ، عشقی به قلبت میهمان میکرد

 

ای کاش احساسم درختی بود ، تو در پناه سایه اش بودی

یا مثل شمعی در شبت میسوخت ، تو مست در میخانه اش بودی

 

ای کاش احساسم صدایی داشت ، از حال و روزش با تو دم میزد

مثل هزاران دانه برفی ، سرما به جان دشت غم میزد

 

ای کاش احساسم هویدا بود ، در بستر قلبم نمی آسود

یا در سیاهی دو چشمانم ، خاموش نمیگشت و نمی آلود

 

ای کاش احساسم قلم میگشت ، تا در نهایت جمله ای میشد

یعنی که “دوستت دارم”ی میگشت ، تا معنی احساس من میشد !

 

 

 

 

 

 

شعر عاشقانه

 

ماجرا

 

مانند شیشه ای که خریدار سنگ بود

این دل شکستن تو برایم قشنگ بود

 

رؤیای باشکوه رسیدن به ساحلت

آغاز خودکشی هزاران نهنگ بود

 

ماه شب چهاردهی که تصاحبت

چون حسرتی به سینه ی صدها پلنگ بود

 

خوشبخت آن دلی که برای تو می تپید

خوشبخت آن دلی که برای تو تنگ بود

 

تو: یک جهان تازه پر از صلح و دوستی

من : کشوری که با همه در حال جنگ بود

 

با من هر آنچه از تو بجا ماند نام بود

از من هر آنچه بی تو بجا ماند ننگ بود

 

***

 

پایین نشسته ام که توبالا نشین شوی

این ماجرا حکایت الاکلنگ بود...

 

 

 

 

 

 

 

شعر عاشقانه

 

 

دلخوشی

 

تو مهربانتر از آنی که فکر می کردم

درست مثل همانی که فکر می کردم

 

شبیه ... ساده بگویم کسی شبیهت نیست

هنوز هم تو چنانی که فکر می کردم

 

تو جان شعر منی و جهان چشمانم

مباد بی تو جهانی که فکر می کردم

 

تمام دلخوشی لحظه های من از توست

تو آن آن زمانی که فکر می کردم

 

درست مثل همانی که در پی ات بودم

درست مثل همانی که فکر می کردم

 

 

 

 

 

 

 

 

شعر عاشقانه

 

 

خالی شدم از زندگی، از هرچه پایان داشت

حسی شبیه آنچه که یک جسم ِ بی جان داشت

 

می آمد و با هرقدم عطر تو می پیچید

لعنت به شهری که پس از تو باز باران داشت!

 

با حال آن روزم میان خاطرات تو

باران نمی بارید... ، اگر یک ذره وجدان داشت



میشد بگیری دست من را قبل از افتادن اما نشد..

تا من بفهمم عشق تاوان داشت



میشد ببندی زخم من را قبل جان دادن

افسوس... من را کشت آن دردی که درمان داشت



من مرده بودم! مرگ با من زندگی می کرد

من مرده بودم.. مرگ در رگ هام جریان داشت

 

وقتی که برگشتی به من، در شهر پرکردند:

برگشتن جان پس به جسمی مرده ، امکان داشت

 



 

 

 



تاريخ : شنبه 20 دی 1393 ا 2:11 PM نويسنده : مهدی ا

 

شعر عاشقانه

 

 

ماه

 

نخوابی آسمون امشب ، که من بیدارـه بیدارم

یه امشب دل به من بسپار ، که من جای تو می بارم

 

نخوابی آسمون امشب ، که من در بند تقدیرم

ببین دلتنگ ـه دلتنگم ، دارم از غصه می میرم

 

تو که تنها نمی مونی ،  تو قلبت ماه و خورشید ـه

ولی من بی کس و تنهام ، یکی ماهـَم رو دزدیده

 

دلم با اون یه دریا بود ، ولی آتیش به دریا زد

یکی رفت پیش عشق من ُ و خودش رو جای من جا زد

 

حالا از چشم بارونیم ، شبا هی غصه می باره

تو خوش باش آسمون هر شب که ماه تنهات نمی ذاره

 

نخواب ای آسمون امشب ، کمی با من مدارا کن

همه دنیامـو گم کردم ، بگرد ماهـَم رو پیدا کن

 

 

 

 

شعرهای عاشقانه

 

 

ابریشم موهات

 

فقط ابریشم موهات و کم داشت ، غریبه ظلمت شـــب های تیـــــره

بــزار مـــهتاب پـــر نــور شــب من ، زیــــــر ابریـــشم زلفـــــت بمیــره

 

ترانه با حضور تو تــــرانست ،  وگر نــه بی تـــو با مــن همصدا نیست

اگر چـــه واژه بی مـــن باز واژست ، ولی ذهنم بدون تـــو رهــا نیست

 

نمیشه واژه رو بـــی تــــو بفهمم ، که شـــــاعر باشم ُشاعر بمیـــرم

نمی تونــم بــدون تــو بمونـــم ، که بـــی تو رنگ خوشــبختی بگیــرم

 

ترانه با حضور تو تــــرانست ،  وگر نــه بی تـــو با مــن همصدا نیست

اگر چـــه واژه بی مـــن باز واژست ، ولی ذهنم بدون تـــو رهــا نیست

 

فقط ابریشم موهات و کم داشت ، غریبه ظلمت شـــب های تیـــــره

 

 

 

 

 

 خواب پریشون

 

 

سر به هوا

 

سر به هوا کجا میری ، از کی نشونه میگیری

خونه ی تو قلب ِ منه ، چرا بهونه میگیری


هرجا بری دنبالتم ، خیال نکن خیالتم

حقیقته زندگیتم ، جواب بده سوالتم


پرسه بزن تو حال ِ من ، نقش ِ چشات توو فال ِ من

افتاده بود عکس ِ یه گُل ، تو تعبیره امسال ِ من


سربه هوا مال منی ، عشق منی جون منی

کجا میری که ناجی ، حال دگرگون منی



دنیای عشق تو هوات ، دریای آتیش تو چشات

نگاه بکن به خواهشم ، نشسته در پیش نگات


بودن ِ تو یعنی نفس ، رهایی از حبس ِ قفس

برای تنهایی من ، تو باشی و همین و بس..

 

 

 

 

خواب پریشون

 

 

خواب پریشون

 

به من فرصت بده خوبم ، به من که بی تو می میرم

از این فاصله ها از این جدایی خیلی دلگیرم

 

ببخش این سادگی هامو ، اگه از تو جدا بودم

تو عاشق بودی اما من ، گرفتار خودم بودم

 

ببخش اگه نشد حتی ، یه بار بگم دوست دارم

خودم حتی خودم خستم ،از این سکوت مرگبارم

 

از این خواب پریشونم ، از این فکرهای آلوده

از این احساس تردیدی ، که وقتی هستی نابوده

 

نگاهت عاشق و زیباست ، دلت اندازه ی دریاست

دلیل هرچی هست اینجا ، هنوز عشقت پا برجاست

 

چشای پاک و معصومت ، کسی جز من نمی بینمه

که بعده این همه مدت ، هنوز عشقت شیرینه

 

دلم از این قفس خونه ، از این دلتنگی داغونه

چقد دلگیر بی چشمات ، در و دیوار این خونه

 

مثل چراغ این خونه ، تا وقتی نیستی خاموشم

تا وقتی نیستی بار عشق ، یه کم سنگین رو دوشم

 

 

 

 

شعر عاشقانه

 

 

تصمیم

 

یه امشب مالِ من باش ـو  بزار باور کنم هستم

به آغوشِ تو محتاجـــم  به عشقِ بودنت مستـم

دلم تنگه واست امشب  چشام چشماتو کَم داره

تو که نیستی کناره من دلم یه دنیا غَم داره

 

بیا بگذر از این تصمیم  منم بی تو نمی تونم

اگه امشب تو برگردی  به تو دنیام ـو مدیونم

 

بزار حال و هوایِ من  دوباره مثه اول شه

از این سَردَرگُمی خستم  بزار روزایِ بد سَر شه

تویِ خلوتِ من امشب  چقد جایِ تو خالی ـه

نمی دونی که دلتنگی  چه رنگی ـو چه حالی ـه

 

نمی دونی که بعد از تو  همه شب هارو بیدارم

تو ازتنهایی می ترسی  از احساست خبر دارم

من ـو ببخش عزیزه من  اگه دستات ـو وِل کردم

تا وقتی که نفس دارم  من از تو بَرنمی گردم

 

 

 

 

شعرهای عاشقانه

 

 

حاضر غایب

 

کسی تنهایی یک فرد شاعر را نمی فهمد

و جاده وسعت درد مسافر را نمی فهمد

 

دوباره وقت رفتن می شود کوچ پرستوها

و حتی آسمان مرغ مهاجر را نمی فهمد

 

پر از شک و یقینم بی تو ایمانی نخواهم داشت

خدا حرف دل این نیمه کافر را نمی فهمد

 

خیابان ها و ماشین های سر در گم نمی دانند

که دنیا درد انسان معاصر را نمی فهمد

 

چراغ سبز یا قرمز چه فرقی می کند وقتی

سواره خط کشی قلب عابر را نمی فهمد

 

حضور حاضر غایب که می گویند یعنی من

غریب افتاده ای که جمع حاضر را نمی فهمد

 

نمی خواهد بپرسی حال و روز واژه هایم را

کسی تنهایی یک فرد شاعر را نمی فهمد

 

 

 

 



تاريخ : شنبه 20 دی 1393 ا 2:10 PM نويسنده : مهدی ا
.: Weblog Themes By violetSkin :.